ایدئولوژی باریک اندامی یا هر آنچه چربی است باید دود شود و به هوا رود

لاغری و باریک اندامی از ارزش های مدرنیته متأخر است.می توان گفت که باریک اندامی یکی از مهمترین شاخصه های سبک زندگی درنیم قرن اخیر است.
“گروگن” با ارجاع به تحقیق از “پیر بوردیو” می نویسد: “در جوامع غربی باریک اندامی صفت با ارزشی برای زنان تلقی می شود که به وسیله آن، جذابیت، کنترل بر نفس، مهارت اجتماعی، موفقیت شغلی و جوانی، تداعی می شود.”
اما روایت های باقی مانده از گذشته نشان می دهد که اساساچنین تأکیدی بر “لاغری” نبوده است. مثلادر آثار “چارلز دیکنز”، نویسنده انگلیسی، تمام قهرمانان خوب و نیکوکار او از افراد چاق و تنومند و برعکس، افراد لاغر، مردمانی جنایت کار بودند.
در کتاب “ژولیوس سزار” اثر شکسپیر نیز وضع ظاهری کاسیوس، سزار را ناراحت می کند اما آنتونیوس که می خواهد به او اثبات کند که ترس و واهمه اش بی اساس است، به او می گوید که اگر او از این چاق تر هم بود، همین اخلاق را داشت.
عکس زن های حرمسراهای پادشاهان ایران، بی شک، صریح ترین نماد درباره قبح لاغری و ارزشمندی زیباشناسانه چاقی در گذشته بوده است.
بدن زنان در طول تاریخ، محدود و کنترل شده تا با معیارهای زیباشناختی از طریق پوشیدن لباس های تنگ و مخصوص و اخیرااز طریق رژیم های غذایی وحشت آفرین، هماهنگ شود.
به تعبیر فوکو، بدن زنان به عنوان سرمایه ای اجتماعی، تحت تأثیر فشار اجتماعی که ارزش و فرم آن را تعیین می کند، تغییر شکل می دهد و این تغییر شکل به منزلت یا وضع اجتماعی آنان، کمکی شایان توجه می کند.
ساختن اجتماعی “بدن”، بی شک، فرآورده قدرت و دانشی است که بر ذهن و بدن وی اعمال می شود. جالب این که این اعمال قدرت برای تغییر بدن در جهت ارزش اجتماعی حاکم و حفاظت از عدم تخطی آن، برعهده خود “زن” است. در جامعه، زنان بعد از مدتی، خود اصلی ترین سوژه مراقبت از خود می شوند، چرا که مراقبت دایم از آن ها به نحوی که حتی اگر مراقبت کننده (نگرنده = مرد) دیده نشود، آن چنان درونی شده است که خود به بهترین مراقبان خود برای عدم تخطی از لاغری و ‹‹فیت›› بودن، تبدیل شده اند.
به نظر”برایان ترنر” رشد نظریه های “رژیم غذایی” و جلوگیری از “چاقی” کاملا همسو با رواج این تلقی است که “بدن” نوعی “ماشین” است که باید منظم کار کند و دارای بدنه ای زیبا باشد.
فرد در دوره جدید، به گونه ای آگاهانه، رژیم غذایی می گیرد و رابطه ای برقرار می کند میان بدن، هویت شخصی (تشخص یا منزلت) و غذا.
همواره که غذا می خورد یا خوردنی را می بیند، اولین چیزی که به یاد می آورد “بدن” و “رژیم غذایی”اش است و نه لذت احتمالی از طعم آن خوراکی.
اولین نتیجه تداوم این رابطه سه سویه، شکل گیری “وسواس خوردن” است. افراد وقتی احساس می کنند، چیز بیشتری می خورند که در رژیم غذایی شان نیست، “احساس گناه” می کنند و افسرده می شوند.
مدرنیته متأخر و بدن آگاهی، انسان هایی تولید کرده است که در دریایی از محصولات و خوردنی ها، گرسنگی می کشند تا ماشین بدن شان، بدنه ای جذاب داشته باشد.درواقع آنها معتقدند “هر آنچه چربی است باید دود شود و به هوا رود”.

منبع: روزنامه آینده نو – امین بزرگیان

پیمایش به بالا
مشترک گاهنامه سیبیتا شو
ایمیلت را وارد کن و دکمه اشتراک را بزن
خواندنی‌ها، دیدنی‌ها و شنیدنی‌های جذاب سیبیتایی
ثبت نامت انجام شد
منتظر شماره‌های بعدی گاهنامه سیبیتا باش